برمشامم می رسد هر جمعه بوی انتظار بر دلم ترسم بماند آرزوی وصل یار تشنأ دیدار یارمِ معصیت مهلت بده تا بمیرم در رکابش با کمال افتخار ************** من از اشکی که می ریزد ز چشم یار می ترسم از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم رها کن صحبت یعقوب و دوری ز فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن از این که باز عاشورا شود تکرار می ترسم *************** چه روزها که یک به یک شد غروب نیامدی چه اشک ها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل, ...ادامه مطلب